4 out of 5 stars
rating
جواد جوان آس و پاسی است که به دختری بنام بتول علاقمند است و مادرش بیمار است جواد برای هزینه بیماری مادر بتول قصد دزدی از خانه زنی بنام زیبا را دارد. در آنجا متوجه رابطه این و آقایی بنام خلایق میشود که رئیس انجمن محل است، جواد تصمیم میگیرد بهجای دزدی از خلایق اخاذی کند. روز بعد جواد به خانه خلایق میرود و در خواستش را مطرح میکند. خلایق که از همسرش حساب زیادی میبرد مجبور به دادن باج میشود. عاقبت جواد رئیس انجمن میشود و نامزد خود بتول را از یاد میبرد