4 out of 5 stars
rating
جوانی روستایی دختر ارباب را دوست دارد در حالی که خواهرش به پسر ارباب عشق میورزد. ارباب ابتدا از این جریان خشمگین میشود ولی بعداً به ازدواج پسرش با دختر روستایی رضایت میدهد و به جوان روستایی میگوید زمانی با عروسی او و دخترش موافقت خواهد کرد که پول فراوانی به دست آورد. جوان روستایی در جریان حادثه ای پول را به دست میآورد. اما از طرفی دختر ارباب از دوری جوان روستایی بیمار میشود. ارباب به جستجوی جوان میپردازد. سرانجام او را پیدا میکند و در حالی که از شرطش صرفنظر کرده با ازدواج آن ها موافقت میکند