4 out of 5 stars
rating
مسلم و پدرش ضیاء دو قاچاقچی بدنام هستند. ضیاء به مکه میرود و توبه میکند و پسرش را نیز از راه ناصواب منع میکند. مسلم که با رقاصی به نام کلثوم رفتوآمد دارد، با سارا، دختر یک کشیش، دوست است. او پس از مخالفت والدین خود از خانه میگریزد. ضیاء که از رفتار پسرش سرخورده شده به دنبال او میرود